جلوه تاريخ درشرح نـهج البلاغه ابن ابى الحديد، شروع خوب برای متن کنفرانس نهج البلاغه ج 5، ص 1

از سخنان على عليه السلام درباره طلحة بن عبيد الله اين خطبه با عبارت «قد كنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب» (از هنگامى كه بوده ام هيچ گاه از جنگ ترسانده نشده ام و از ضربه زدن بيم داده نشده ام) شروع مى شود. شروع خوب برای متن کنفرانس نهج البلاغه [ابن ابى الحديد بعد از توضيح ادبى مختصرى مى گويد:] على عليه السلام سپس مى فرمايد كه او همچنان بر وعده يى كه خداوندش بـه پيروزى داده معتقد و هم اكنون نيز بـه غلبه و پيروزى مطمئن هست همچنان كه درون گذشته بر اين حال بوده است. شروع خوب برای متن کنفرانس نهج البلاغه بعد از آن شرح حال طلحه را بيان مى كند و مى گويد: شروع خوب برای متن کنفرانس نهج البلاغه اين او بود كه براى بـه اشتباه انداختن مردم و اينكه براى آنان چنين گمانى پيش آورده كه از خون عثمان برى هست و ايجاد شك و شبهه با تمام نيرو و كوشش مدعى خونخواهى عثمان شد.

جلوه تاريخ درشرح نـهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص2

و حال آنكه طلحه درون مورد عثمان و اينكه مردم را از هر سو بر او بشوراند و او را محاصره كند و براى چاره انديشى درون جمع كردن مردم بر ضد او خويشتن را سخت رنجه ساخت و به زحمت انداخت و به خود وعده رسيدن بـه خلافت مى داد و آماده مى شد و كليدهاى انبارهاى بيت المال را تصرف كرد و با مردم ديدار مى كرد و دور او را گرفتند و چيزى نمانده بود، جز دست يازيدن بـه خلافت.

آنچه ميان طلحه و عثمان بود:

ابو جعفر محمد بن جرير طبرى درون كتاب التاريخ چنين آورده است: عمر بن شبه، از على بن محمد، از عبدربه، از نافع، از اسماعيل بن ابى خالد، از حكيم بن جابر نقل مى كرد كه على عليه السلام هنگامى كه عثمان را محاصره كرده بودند بـه طلحه فرمود: تو را بـه خدا سوگند مى دهم كه مردم را از عثمان و تعرض بر او باز دارى. طلحه گفت: نـه، بـه خدا سوگند مگر آنكه بنى اميه از خويشتن داد دهند.

طبرى همچنين روايت مى كند كه عثمان پنجاه هزار درهم از طلحه طلبكار بود، روزى عثمان بـه مسجد رفت، طلحه بـه او گفت مال تو آماده هست آن را بگير. عثمان گفت: اى ابو محمد، آن مال بـه منظور كمك هزينـه بر جوانمردى و مردانگى تو از آن خودت باشد. وى گويد: عثمان درون آن هنگام كه درون محاصره بود مى گفت پاداشى چون پاداش سنمار. طبرى همچنين روايت مى كند كه طلحه زمينى را بـه هفتصد هزار درهم بـه عثمان فروخت، عثمان آن پول را فرستاد. طلحه گفت: كسى كه اين مقدار پول درون خانـه اش باشد و نداند كه تقدير خداوند نسبت بـه او چيست بدون ترديد مغرور و شيفته خواهد بود. آن شب را بيدار ماند و نمايندگان او درون كوچه هاى مدينـه آمد و شد مى كردند و آن پول را تقسيم مى كرد آن چنان كه شب را بـه صبح آورد، درون حالى كه يك درهم از آن باقى نماند. طبرى مى گويد: اين موضوع را حسن بصرى روايت مى كرده و مى گفته است: شگفتا كه همين مرد سپس درون جستجوى درهم و دينار، يا سيم و زر بـه ديار ما آمد.

جلوه تاريخ درشرح نـهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص3

طبرى همچنين مى گويد: ابن عباس كه خدايش رحمت كناد مى گفته است: هنگامى كه عثمان درون محاصره بود و من بـه نيابت از عثمان سرپرستى حج را بر عهده داشتم درون «صلصل» عايشـه را ديدم، بـه من گفت: اى ابن عباس، تو را كه مردى سخنور و خردمندى بـه خدا سوگند مى دهم كه مبادا مردم را از يارى طلحه باز دارى، كه بينش آنان درون مورد عثمان آشكار و راه و روش ايشان روشن شده هست و از همـه شـهرها براى كارى كه شعله ور شده هست آمده اند، و آن چنان كه بـه من خبر رسيده طلحه كسانى را بر بيت المال گماشته و كليدها را گرفته هست و گمان مى كنم بـه خواست خداوند و به روش پسر عمويش ابو بكر، رفتار خواهد كرد. گفتم: مادرجان، بر فرض كه براى آن مرد [عثمان] حادثه يى پيش آيد مردم بـه كسى جز سالار ما - على عليه السلام-  توجه نخواهند كرد و پناه نخواهند برد. عايشـه گفت: اى ابن عباس سخنى ديگر گوى و خود را باش كه من نمى خواهم با تو ستيز و بگو و مگو كنم.

مدائنى درون كتاب مقتل عثمان روايت مى كند كه طلحه سه روز از دفن عثمان جلوگيرى كرد و على عليه السلام پنج روز بعد از كشته شدن عثمان بيعت مردم را پذيرا شد و حكيم بن حزام يكى از افراد خاندان اسد بن عبد العزى و جبير بن مطعم بن حارث بن نوفل از على عليه السلام براى دفن عثمان يارى خواستند. طلحه گروهى را با سنگريزه درون راه آنان نشاند. تنى چند از وابستگان عثمان جنازه اش را بيرون آوردند و خواستند كنار محوطه يى درون مدينـه كه بـه حش كوكب معروف بود بـه خاك بسپارند. يهوديان مردگان خود را آنجا دفن مى كردند، همين كه جنازه را آوردند آن گروه شروع بـه ريگ زدن بـه تابوت كردند و مى خواستند جسد را

جلوه تاريخ درشرح نـهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص4

بيرون بيندازند، درون اين هنگام على عليه السلام كسى را پيش مردم فرستاد و سوگندشان داد كه از آن كار دست بردارند و آنان دست برداشتند و همراهان جسد عثمان را بردند و در حش كوكب بـه خاك سپردند. طبرى هم نظير اين روايت را آورده هست جز اينكه بـه نام طلحه تصريح نكرده هست و افزوده هست كه چون معاويه بر مردم چيره شد دستور داد آن ديوار را ويران كردند که تا متصل بـه بقيع شد و به مردم فرمان داد مردگان خود را كنار گور عثمان بـه خاك بسپرند و آن محوطه بـه محل گورهاى مسلمانان پيوسته شد.

مدائنى درون همان كتاب روايت مى كند كه عثمان درون فاصله ميان نماز مغرب و عشاء دفن شد و كسى درون تشييع جنازه اش جز مروان بن حكم و عثمان و سه تن از بردگان آزاد كرده اش شركت نكرد و عثمان با صداى بلند شروع بـه نوحه گرى و گريستن كرد، طلحه گروهى را آنجا درون كمين نشانده بود كه ريگ درون دست داشتند و فرياد كشيدند: نعثل، نعثل همراهان جنازه گفتند: آهنگ آن محوطه كنيد. و او را همانجا بـه خاك سپردند.

واقدى روايت مى كند كه چون عثمان كشته شد درباره دفن او سخن گفتند، طلحه گفت بايد درون دير سلع يعنى گورستان يهوديان بـه خاك سپرده شود. طبرى درون تاريخ خود اين موضوع را آورده هست ولى او از طلحه روايت مى كند كه گفته است: مردى گفت بايد درون دير سلع دفن شود. حكيم بن حزام گفت بـه خدا سوگند، که تا هنگامى كه يكى از اعقاب قصى بن كلاب زنده باشد اين كار صورت نمى گيرد و نزديك بود فتنـه درگيرد. ابن عديس بلوى بـه حكيم گفت اى شيخ، هر جا كه عثمان دفن شود بـه تو چه زيانى دارد حكيم گفت او جاى ديگرى جز بقيع غرقد دفن نخواهد شد جايى كه خويشاوندان و گذشتگان او دفن شده اند. حكيم بن حزام همراه دوازده مرد كه زبير بن عوام هم از ايشان بود جنازه عثمان را بيرون آوردند ولى مردم از دفن آن درون بقيع جلوگيرى كردند، ناچار او را درون حش كوكب بـه خاك سپردند.

طبرى همچنين درون تاريخ خود نقل مى كند كه بـه هنگام محاصره عثمان، على عليه السلام درون خيبر و مزارع خويش بود، چون بـه مدينـه آمد عثمان كسى نزد

جلوه تاريخ درشرح نـهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص5

وى فرستاد و او را فرا خواند. و هنگامى كه پيش او آمد بـه او گفت: مرا بر تو حقوقى است، حق اسلام و حق خويشاوندى و حق عهد و ميثاق، وانگهى بـه خدا سوگند بر فرض اگر هيچيك از اين امور نبود و ما درون دوره جاهلى مى بوديم باز هم براى بنى عبد مناف ننگ و عار هست كه اين مرد تيمى-  يعنى طلحه-  حكومت را از چنگ ايشان بيرون بياورد. على عليه السلام بـه او فرمود: بزودى خبرش بـه تو خواهد رسيد. آنگاه على (ع) برخاست و به مسجد رفت. اسامة بن زيد را آنجا نشسته ديد، او را فرا خواند و در حالى كه بازو بـه بازوى او بود از مسجد بيرون آمد و آهنگ خانـه طلحه كرد كه آكنده از مردم بود. على عليه السلام برخاست و فرمود اى طلحه اين چه كارى هست كه پيش گرفته اى طلحه گفت: اى ابا حسن بعد از اينكه كار از كار گذشته على عليه السلام بدون اينكه چيزى بگويد بيرون آمد و خود را كنار بيت المال رساند و فرياد بر آورد كه اين درون را بگشاييد، نتوانستند بگشايند. فرمود آن را بشكنيد و شكستند و فرمود اين اموال را بيرون بياوريد و شروع بـه بيرون آوردن اموال كردند و على (ع) بـه مردم عطا مى كرد، اين خبر و كارى كه على (ع) انجام داده بود بـه كسانى كه درون خانـه طلحه بود رسيد و آنان شروع بـه آمدن پيش على كردند و چنان شد كه طلحه تنـها باقى ماند، و چون خبر بـه عثمان رسيد شاد شد. آن گاه طلحه بيرون آمد و آهنگ خانـه عثمان كرد و اجازه خواست و چون وارد شد خطاب بـه عثمان گفت: اى امير المؤمنين، از خداوند آمرزش مى خواهم و توبه مى كنم. قصد كارى كرده بودم كه خداوند ميان من و آن حائل شد. عثمان گفت: بـه خدا سوگند كه براى توبه و در حال آن نيامده اى بلكه شكست خورده آمده اى و اى طلحه خداوند بـه تسويه حساب تو خواهد رسيد.

آن گاه امير المومنين على عليه السلام درون دنباله اين خطبه حال طلحه را تقسيم كرده و مى گويد: او درون مورد عثمان از سه حال بيرون نيست: يا معتقد بـه حلال بودن ريختن خون او، يا معتقد بـه حرمت آن، و يا درون حال شك و ترديد بوده است. اگر معتقد بـه حلال بودن ريختن خون او بوده هست اينك براى او جايز نيست كه

جلوه تاريخ درشرح نـهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص6

به طرفدارى از انسانى كه ريختن خونش را حلال مى دانسته هست بيعت را بشكند و پيمان گسلى كند، و اگر معتقد بـه حرمت خون او بوده هست بر او واجب بود كه مردم را از هجوم بـه عثمان باز دارد و در آن باره حجت و عذر آورد و اگر درون آن مورد شك و ترديد داشته بر او واجب بوده هست از آن كار كناره گيرد و به گوشـه يى برود و حال آنكه چنين نكرد بلكه نخست او آتش فتنـه را برافروخت و ديگرى آن را تيزتر كرد.

اگر بگويى ممكن هست طلحه نخست معتقد بـه حلال بودن ريختن خون عثمان بوده و پس از كشته شدن عثمان عقيده اش دگرگون شده و معتقد گرديده هست كه كشتن عثمان حرام بوده و واجب هست قاتلان او را قصاص كنند. مى گويم: اگر طلحه چنين اعترافى كرده بود على عليه السلام اين گونـه تقسيم نمى كرد، و اين را از آن جهت گفته هست كه طلحه بر يك عقيده پايدار بوده هست و اين تقسيم با اين فرض صحيح هست و جاى هيچ گونـه طعنـه يى درون آن نيست و طلحه بر همان حال بوده و هرگز هم از او نقل نشده هست كه بگويد از آنچه نسبت بـه عثمان كردم پشيمان شدم.

اگر بگويى چگونـه امير المومنين عليه السلام فرموده هست «طلحه هيچيك از اين سه حالت را نداشت و به آن عمل نكرد» درون صورتى كه طلحه يكى از آن كارها را انجام داده هست و آن يارى قاتلان عثمان بـه هنگام محاصره اوست. مى گويم: مقصود على (ع) اين هست كه اگر عثمان ظالم بوده هست بر طلحه واجب هست كه قاتلان او را بعد از قتل عثمان يارى دهد و از آنان حمايت كند و از ايشان درون قبال هر كس كه بـه آنان حمله كند دفاع كند و معلوم هست كه طلحه چنين نكرده هست و فقط هنگامى كه عثمان زنده بوده چنان كرد و اين خارج از اين تقسيم است.

 




[ترجمـه و شرح خطبه 174 نـهج البلاغه: رسوا سران فتنـه ... شروع خوب برای متن کنفرانس نهج البلاغه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 17 Jul 2018 23:29:00 +0000